به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب - لغت نامه - سبز شدن)، کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
به رنگ سبز درآمدن، رنگ سبز به خود گرفتن، برای مِثال آبی که ماند در ته جو سبز می شود / چون خضر زینهار مکن اختیار عمر (صائب - لغت نامه - سبز شدن)، کنایه از روییدن گیاه، برآمدن گیاه از زمین، کنایه از برگ درآوردن درخت، برای مِثال هوا مسیح نفس گشت و خاک نافه گشای / درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد (حافظ - ۳۵۸)
کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) : قرصۀ زر شد نهان در سفرۀ لعل شفق ریزۀ سیمین بروی سبز خوان آمد پدید. خواجه عمید (از آنندراج). ، در این شعر ظاهراً کنایه از زمین سبزه زار است: هر گره از رشتۀ آن سبز خوان جای زمین بود و دل آسمان. نظامی
کنایه از آسمان است. (برهان) (آنندراج) : قرصۀ زر شد نهان در سفرۀ لعل شفق ریزۀ سیمین بروی سبز خوان آمد پدید. خواجه عمید (از آنندراج). ، در این شعر ظاهراً کنایه از زمین سبزه زار است: هر گره از رشتۀ آن سبز خوان جای زمین بود و دل آسمان. نظامی
کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد: پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک بود بسان کلیج. عسجدی. صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران. (از ترجمه محاسن اصفهان ص 58). مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان. حافظ. ، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) : فلک بر سبز خنگی تندخیز است ز راهش عقل را جای گریز است. نظامی
کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد: پیش رخش تو سبز خنگ فلک لنگ و سکسک بود بسان کلیج. عسجدی. صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران. (از ترجمه محاسن اصفهان ص 58). مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان. حافظ. ، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) : فلک بر سبز خنگی تندخیز است ز راهش عقل را جای گریز است. نظامی